کد مطلب:313743 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:211

امام عباس گلدی
آیةالله سید نورالدین میلانی، فرزند مرحوم آیةالله العظمی میلانی «ره»، فرمودند:

25. سابقا عراق، مستعمره ی دولت عثمانی بود. استاندار كربلا مالیات جدیدی را به اجرا گذاشت. رؤسای عرب به ملاقات او رفتند و از وی درخواست كردند كه مالیات مزبور را از مردم نگیرد، ولی او قبول نكرد.

عربها دستور دادند بازارها بسته شود. مردم بازار را بستند و تعطیل عمومی شد. استاندار ناچار شد از پادگان مسیب، كه شش فرسخی كربلا است، كمك نظامی طلب كند. جمعی از لشگریان عثمانی برای مقابله با بازاریها وارد كربلا شدند تا به تعطیل عمومی خاتمه دهند.

وقتی لشكر وارد كربلا شد، استاندار آنان را در دو طرف خیابان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، كه از درب قبله ی صحن مطهر تا آخر شهر امتداد دارد، ردیف نموده و دستور آماده باش داد.

اعراب هم پشت بام صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام را برای خود سنگر قرار دادند. آنها مثل قطرات باران به طرف هوا شلیك می كردند و با این كار می خواستند



[ صفحه 587]



بفهمانند كه ما از لشكر شما باكی نداریم.

این مسئله یك هفته به طول انجامید. حرمین مطهرین بسته شده و مردم در منازل خود مانده اند، مگر عده ی كمی از طریق های مختلف به باغات یا خارج شهر رفته اند.

تا اینكه، روزی یك شخص بلند قامت كه قد و قامتی موزون و جالب داشت و یك پیراهن عربی پوشیده و دستمالی سفید بر سر بسته بود با شمشیر برهنه ای در دست، از درب قبله ی صحن مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام خارج شد. وی شمشیر را به دیوار تكیه داد و سپس دست برده و آستین خود را بالا زد. با این عمل وی، لشكر خودبخود مرعوب شده و در حالی كه با ترس و وحشت فریاد می زدند «امام عباس گلدی!» به سمت پادگان مسیب گریختند. در نتیجه دولت شكست خورد و مردم حرم و بازار را باز كردند.